اي بي خبر!
سلام به همه! ضمن تسليت ايام محرم و آرزوي قبولي دعاها و عزاداريهاي دوستاي گلم و التماس دعا، اين روزهاي محرم هر روز تو نمازخونه دانشگاه مراسم زيارت عاشورا برگزار ميشه كه ماهم شركت ميكنيم و من از اول مراسم منتظر صبحانه ام و دائم از ماماني ميپرسم: «پس كي صبحونه ميارن؟» يا «پس كي ميريم سر سفره؟» نميدونم از كجا ياد گرفتم كه وقتي عصباني ميشم و بخوام ماماني يا بابايي رو سرزنش كنم ميگم: « اي بي خبر! » يه وقتايي هم ميگم: «اي بي خبر! چه خبر؟» به فروشنده هاي خانم ميگم: «خانم فروشي!» عادت كردم سرشب خيلي زود ميخوابم و صبح خيلي زود مثلا ساعت شيش بيدار ميشم و يه سوژه اي...
نویسنده :
محیا کوچولو
22:56